میان جمع ام من ولی دلم تنهاست
لبم چو گل خندان دو دیده ام تنهاست
چگونه میخندد گلی که پژمردست
دل من است آن گل که از جفا مرده است
زمن چه می پرسی که از چه می نالم
همیشه گریان است
دلی که افسرده است
میان جمع ام من ولی دلم تنهاست
لبم چو گل خندان دو دیده ام تنهاست
چگونه میخندد گلی که پژمردست
دل من است آن گل که از جفا مرده است
زمن چه می پرسی که از چه می نالم
همیشه گریان است
دلی که افسرده است
خــــــــــــدایـــــــــا
به مــــــن یاری ده قبل از ایـــن کـــــه
در مـــــورد راه رفتــن کســـــی قضاوت کنم
کمـــی بـــــا کفـــــش هـــــای او راه بــــــروم